گاهی میخوای از خودت بنویسی...
از دلتنگیات
از غصه هات
از ....
ولی
وقتی شروع میکنی به نوشتن دیگه دوست نداری بنویسی..
دوست داری ذل برنی به کاغذ و گریه کنی.....
اونوقته که با چشمات خاطراتتو ورق میزنی ...بدون نوشتن بدون فکر کردن
چقد سخته چقد سخته
که وقتی تازه چشمات گرم شده دیگه اشکی برای ریختن نداری
حتی دیگه دستاتم بی حسه برای پاک کردن اونا...
انگــــــــــــــــــــــار که معلقی
بین زمین و آسمـــــــــــــــــــــــــــون
نظرات شما عزیزان:
A.MN
ساعت22:43---20 دی 1391
INAM GHASHANGپاسخ:
نمیگفتی سنگین تر بووووووووووووووووووووووود....
ريحان
ساعت17:28---29 آذر 1391
وايييييييييييييييييييييييييي ناهيدگريم گرف خيلي جملاتت قشنگه عزيزم پاسخ:
ممنووووووووووووووووووووووون!!!!